جدول جو
جدول جو

معنی تس بدی - جستجوی لغت در جدول جو

تس بدی
چشم و هم چشمی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ته بندی
تصویر ته بندی
دوختن ته جزوه های کتاب یا دفتر، جزوه بندی و ته دوزی کتاب، خوردن اندکی غذا پیش از نوشیدن شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آس بری
تصویر آس بری
در علم زیست شناسی درختچه ای با میوۀ ترش، برگ های متناوب و تخمدان هایی در پایین گلبرگ ها
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَ)
دهی از دهستان بویراحمد سردسیر است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سِ بَرْ ری)
مورد برّی. مقابل آس بستانی. مورد اسپرم. برگ آن از آس بستانی زردتر و عریض تر و طرف او تند شبیه بسنان و چوب او صلب تر و بالای آن کمتر از ذرعی. ثمرش بغایت سرخ و مستدیر و از وسط برگ میروید و شاخهای بسیار از یک اصل برمی آید و آن را مورد اسپرم و مرد اسفرم نامند و مردم تنکابن جر خوانند و در زمستان برگ نمی ریزد و بسیار قابض است. (از تحفه). قف و انظر، مورد رومی، خیزران بلدی، مرد رومی نیز نامهای دیگر آن است
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
نوعی افسون. عملی دعانویسان را. عمل دعانویسان برای منع از آمدن تب. دعوی دعانویسان که بدان تب را از بازآمدن منع کردن خواهند
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ بَ)
تبی که هر روز بیاید و مفارقت نکند. (بهار عجم) (آنندراج). تبی که هر روز می آید و از اثر فساد شش است. (فرهنگ نظام). تب لازم. حمای دائم. حمای متصل. تب دق:
گرچه در قید تو باشد ایمن از دشمن مباش
میشود جانکاه تر هر گه تبی بندی شود.
تأثیر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(بی بَ)
چیزی که دارای بدی نباشد وعاری از عیب و نقص بود. (ناظم الاطباء) :
چو خورشید تابنده او بی بدیست
همه کار و کردار او ایزدیست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آس بری
تصویر آس بری
کوله خاس (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته بندی
تصویر ته بندی
دوختن ته جزوه های کتاب و دفتر، و خوردن اندک کمی غذا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته بندی
تصویر ته بندی
((تَ بَ))
خوردن اندکی غذا برای رفع گرسنگی، ته دوزی کتاب یا دفتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
تا اندازه ای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
إلى حدٍّ ما
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
Partly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
partiellement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چشم هم چشمی، رقابت تنگاتنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
kwa sehemu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
частично
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
teilweise
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
частково
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
częściowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
部分地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
جزوی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
আংশিকভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
parcialmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
kısmen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
parzialmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
部分的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
חלקית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
आंशिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
sebagian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
บางส่วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
gedeeltelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
parcialmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تا حدی
تصویر تا حدی
부분적으로
دیکشنری فارسی به کره ای